پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

روایت میز و نیمکت‌های پربرکت/ این مدرسه، خانه‌ آرزوی بچه‌های روستا بود+ عکس و فیلم

0

امروز به سراغ مدرسه‌ای رفتیم که با وجود دانش‌آموزان کم اما مدرسه پربرکتی است، مدرسه‌ای که خانه  آرزوهای خیلی از دانش‌آموزانی است که الان برای خودشان دکتر، مهندس، معلم، پرستار، نظامی و …. شدند.

مدرسه‌ای که به‌نام مرد نام‌آور تاریخ ایران  و اسلام  مزین  شده است، مدرسه سلمان پشرت، خانه آرزوهای مادر و پدرانی بود که آرزوهای خود را در قامت فرزندانی که باید از دستان پینه‌بسته در زمستان‌های سرد و برفی روزی می‌خوردند؛ می‌دیدند.

روستای پشرت در جنوبی‌ترین نقطه استان مازندران قرار دارد، روستایی که حدود ۹۰ درصد جمعیت آن را سادات تشکیل می‌دهند، با زنان و مردان مهربان و با چهره آفتاب‌سوخته اما دلی دریایی…

تنها مامن مردمان این روستا برای رونق زندگی آنها مدرسه‌ای است که فرزندان خود را راهی این مدرسه می‌کردند، از رنج‌های که بچه‌های دهه‌ ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ این مدرسه کشیدند هر چه بگویم کم است؛ اما اکنون بچه‌های دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ این مدرسه برای خودشان پزشکانی حاذق، معلمانی مهربان، نظامیان دلسوز، مهندسانی کارآمد شدند…

سختی‌های که آن دانش‌آموزان کشیدند؛ اکنون شاید راهی شد تا بهتر بتوانند آرزوهای خود و خانواده‌های خود را برآورده کنند، آری از دانش‌آموزانی حرف می‌زنیم که برای خود کسی شدند آنها بدون شرکت در کلاس‌های تقویتی و کنکور و انواع اقسام مشاوره‌های درسی شدند، پزشک، معلم، ماما و پرستار و …

اما دیگر شیوه‌ آموزش این روزها تغییر کرده است و برای بقیه دانش‌آموزانی که هنوز باید راه سختی را در پیش بگیرند تا گام در راه جوانان موفق این روستا بگذراند؛ دیگر نمی‌شود با الگوی که دانش‌آموزان دهه ۶۰ و ۷۰ درس خواندن؛ پیش رفت…

آب و هوای سرد و زمستانی روستا را نمی‌توان تغییر داد و کسی هم انتظار تغییرش را ندارد چرا که آنها به این هوای سرد و مطبوع خو گرفتند….

مدرسه سلمان پشرت داستان گزارش ما کم‌کم پیر و فرسوده شد و زمان دیگر توان ایستادن را از آن گرفت و مدرسه‌ای که بنا به گفته دانش‌آموزان قدیم محل آرزوهای آنها بوده است، تخریب شد…

نمی‌شد روستا بدون مدرسه باشد، مدرسه سیمانی و آجری که بیش از ۴۰ سال از سنش گذشته بود، شد مدرسه کانکسی حدود ۱۰ سال است که کانکسی که سرما از آن به راحتی عبور می‌کند، کلاس درس دانش‌آموزان این روستا شده است.

باورش شاید سخت باشد طی سال‌های اخیر در حالی که صحبت از هوشمندسازی مدارس و پیاده‌سازی امکانات بروز در مدارس است و در این زمینه مدارس درحال پیشی گرفتن از یکدیگر هستند تا گوی سبقت را از یکدیگر بربایند، در همین نزدیکی‌ها دانش‌آموزانی هستند که با وجود داشتن هوش و استعداد برای رسیدن به قله‌های موفقیت و همچنین بودن فضا برای ساخت مدرسه در کانکس درس می‌خوانند، عمق محرومیت را در همین نزدیکی می‌توان حس کرد، درست در حوالی مرکز مازندران کانکس، خانه آرزوهای دانش‌آموزان روستای پشرت منطقه محروم چهاردانگه شده است.

شاید برای کسی که مدارس شهری تحصیل کرده باورش سخت باشد ولی در فاصله ۱۱۰ کیلومتری مرکز استان مازندران دانش‌آموزانی هستند که از حداقل‌ها محروم بوده و حدود ۱۰ سالی است که با وجود تخریب فضای مدرسه در کانکس درس می‌خوانند.

حالا امروز درحالی‌که سرگرمی دانش‌آموزان تب‌لت، اتاق شخصی و وسایل لاکچری هستند، این دانش‌آموزان دلخوش سقف آرزوهایشان مدرسه کانکسی بوده که از حداقل‌ها رنج می‌برند.

در شرایط کرونایی که دانش‌آموزان با تلفن همراه با معلمان خود در ارتباط هستند معلمان این مدرسه از شهرهای نکا و ساری در مدرسه حاضر شدند تا این دانش‌آموزان با توجه به

در شرایط کرونایی که دانش‌آموزان با تلفن همراه با معلمان خود در ارتباط هستند معلمان این مدرسه از شهرهای نکا و ساری در مدرسه حاضر شدند تا این دانش‌آموزان با توجه به نداشتن امکانات مجازی از تحصیل عقب نمانند با این وجود معلمان خود را شرمنده این دانش‌آموزان می‌دانند و اعتقاد دارند واقعا حق بچه‌ها نیست که در این شرایط درس بخوانند….

نداشتن امکانات مجازی از تحصیل عقب نمانند با این وجود معلمان خود را شرمنده این دانش‌آموزان می‌دانند و اعتقاد دارند واقعا حق بچه‌ها نیست که در این شرایط درس بخوانند….

گرمابخش این دانش‌آموزان در سوز و سرمای سخت زمستان بخاری نفتی است که اگر برای اینکه بخواهند گرم‌تر شوند کمی شعله آن را بیشتر کنند باید به فکر خاموش کردن آتش‌سوزی باشند به همین دلیل شعله‌های کم بخاری را غنیمت می‌دانند حتی اگر سرما در وجودشان رخنه کند؛ کما اینکه بارها و بارها تکرار شده حتی دانش‌آموزان در این زمینه آموزش‌های لازم را دیدند تا نکند سریال تلخ مدرسه شین‌آباد دوباره تکرار شود.

سهم شادی‌های کل دنیا در یک مدرسه

در ادامه این گزارش وضعیت این مدرسه را از زبان دانش‌آموز دیروز می‌خوانیم؛ سیدقاسم کردمیری پزشک خانواده شهری که روزی الفبا را پشت میزهای کهنه این مدرسه آموخته و به این جایگاه رسیده است، می‌گوید: وقتی وضعیت نامناسب مدرسه روستای پشرت را بعد از گذشت این همه سال در فضای مجازی دیدم با دیدن این وضعیت ناراحت شدم، روزگاری نه چندان دور سهم ما از تمام شادی‌های کل دنیا، همین مدرسه و حضور در کنار معلمان و خاطراتش بود.

به‌دلیل بیماری پدرم (اسکیزوفرنی پارانوئید) شرایط مناسبی برای شادی و رفاه در خانه فراهم نبود ‌و امکانات و وضع زندگی ما اصلا مناسب نبود، تمام دلخوشی مادرم، نمرات ما بود و از هر چیزی می‌گذشت تا به هدف‌مان برسیم و در امر تحصیل چیزی کم نداشته باشیم، با اینکه وضعیت اقتصادی ما مناسب نبود ولی در منزل‌مان هیچ وقت کمبود مداد و دفتر و سایر لوازم مدرسه نداشتیم و کیف و وسایل مدرسه‌ از بقیه هم‌کلاسی‌ها بهتر بود، آن زمان‌ها کیف بیشتر بچه‌های مدرسه همان گونی آرد کوپنی بود که در سایز کوچک‌تر برای کتاب و دفتر بهینه‌سازی شده بود ولی همیشه کیف کارخانه‌ای داشتیم.

غرور مادر را بعد از گرفتن کارنامه و نمراتم کاملا حس می‌کردم

وی اضافه می‌کند: سنم زیاد نبود ولی غرور مادر را بعد از گرفتن کارنامه و نمراتم کاملا حس می‌کردم چندین بار به خاطر نیم نمره کمتر از ۲۰ گریه کردم، ۱۹.۵ نیم نمره کمتر از ۲۰ نبود بلکه نیم نمره دور شدن از آرمان و آرزوی مادر بود.

آنقدر این مدرسه را دوست داشتم که وقتی معلم می‌گفت فردا کمی زودتر بیایید، در تاریکی صبح خودم را به مدرسه می‌رساندم ساعت‌ها پشت در کلاس منتظر می‌ماندم تا در مدرسه باز شود

آنقدر این مدرسه را دوست داشتم که وقتی معلم می‌گفت فردا کمی زودتر بیایید، در تاریکی صبح خودم را به مدرسه می‌رساندم ساعت‌ها پشت در کلاس منتظر می‌ماندم تا در مدرسه باز شود.

این پزشک بیان می‌کند: تحمل هوای سرد اول صبح برای شروع کلاس‌ها بسیار شیرین بود البته لذت نشستن پای درس معلمانی که دوست‌مان داشتند و با جان و دل تدریس می‌کردند شیرینی حضور در مدرسه را دوچندان می‌کرد، معلمانی که خیلی وقت‌ها با هزینه شخصی خودشان برای ما کتاب و دفتر و سایر اقلام مورد نیاز را تهیه می‌کردند.

همین خوشی‌های به ظاهر کوچک بزرگ‌ترین دلخوشی ما بود، آنقدر بزرگ که مشکلات به چشم‌مان نمی‌آمد و آزارمان نمی‌داد، ولی کاملا یادم هست که  وقتی اول صبح آماده رفتن به کلاس درس می‌شدیم باید تکه‌ای هیزم از منزل‌مان به مدرسه می‌بردیم به‌دلیل اینکه بخاری‌ها هیزمی بود و اگر هیزمی نمی‌بردیم حق ورود به مدرسه نداشتیم…

دانش‌آموزانی که آثار پیشرفت دنیا را در مدرسه احساس کردند

برای همین اول صبح  با دست‌های کوچک‌مان باید هیزم‌ها رو خرد می‌کردیم و تکه‌ای از آن را با خودمان به مدرسه می‌بردیم، سر کلاس روی همان میز و نیمکت‌هایی می‌نشستیم که به‌راحتی می‌شد آثار تقلب و یادگاری بچه‌های چند دهه قبل را در گوشه و کنارش دید و به‌دلیل کمبود فضا نیمکت ها دو نفره بود ولی چهار نفره می‌نشستیم  و گاهی سر مدیریت فضای نیمکت بین‌مان دعوا می‌شد.

موسوی ادامه می‌دهد: کم کم پیشرفت دنیا را در همان مدارس لمس کردیم، بخاری‌ها، نفتی شد و چراغ‌نفتی‌ها جای خودشان را به لامپ و تکنولوژی دادند، با آمدن بخاری‌های نفتی از دردسر هیزم اول صبح راحت شده بودیم ولی وقتی از شدت سرمای زمستان دور بخاری حلقه می‌زدیم گاهی شیطان گول‌مان می‌زد و برای گرم‌تر شدن شعله بخاری را کمی بیشتر می‌کردیم…

آتشی می‌توانست آینده‌مان را بسوزاند

همین اندکی زیاده‌خواهی کار دست‌مان می‌داد و با بدترین تنبیه یعنی آتش گرفتن خانه آرزوهای‌مان روبرو می‌شدیم و قهقهه‌هایمان در زمانی اندک به گریه منتهی می‌شد که در طول دوران تحصیل در این مدرسه چندین بار این اتفاق افتاد و شاید یکی از همین آتش‌ها می‌توانست آینده‌مان را بسوزاند، اتفاقی که برای شین‌آباد افتاد خوب یادم هست یک بار که این اتفاق افتاد من و یکی از بچه‌ها بخاری در حال آتش گرفتن (تمام بدنه بخاری به رنگ قرمز در اومده بود) را بدون هیچ دستکش و پارچه‌ای از کلاس بیرون بردیم و پرتش کردیم (هر چند معلمان اکثرا زحمت این قسمت را می‌کشیدند) و بعد از فروکشیدن زبانه آتش، مقصر اصلی کسی بود که به قسمت تنظیمات بخاری نزدیک‌تر بود.

وی ابراز می‌کند: کم‌کم بزرگ‌تر شدیم و در سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی برای مقطع راهنمایی چند تا بچه قد و نیم قد هر روز مسافت حدودا چهار کیلومتری روستا تا روستای مجاور طی می‌کردیم، پیمودن روزانه این مسافت به‌صورت پیاده و خطرات راه (حیوانات وحشی و سرمای زمستان و … ) واقعا سخت بود ولی چیزی که از از آن روزها در ذهنم بیشتر برجسته و مهم شده باز هم همان خاطرات خوب نمره‌ها و معلمان مهربان و خاطرات مسیر بود.

ولی وضع مدرسه بهتر که نشده بدتر هم شده

از آن موقع که ما در این مدرسه بودیم سال‌های زیادی سپری شده ولی وقتی این کلیپ این روزهای مدرسه را در صفحات مجازی دیدم و مقایسه‌ای با گذشته داشتم، وضع کیف و لباس بچه‌های مدرسه کمی بهتر شده یادم هست که پای همه ما کفش لاستیکی بود و به پیراهن مندرس (احتمالا مال برادر یا خواهر بزرگتر) و سرها هم از ته تراشیده و صورت‌های ما هم پر بود از  خط و خطوط شیطنت بچگی‌ها،الان بچه خوش‌تیپ‌تر شدند و لباس‌های مناسب‌تری دارند، ولی وضع مدرسه بهتر که نشده بدتر هم شده…

آن روزها اگر اتفاقی در مدرسه می‌افتاد خودمان را مقصر اول و آخر می‌دانستیم اصلا نمی‌دانستم مدارس و اماکن شیک‌تری هم وجود دارد همین که می‌رفتیم مکانی که روزانه کلوچه و کیکی به ما می‌دادند و در جوار معلمان دوست‌داشتنی بودیم برای ما آخر لذت دنیا بود و اگر بخاری آتش می‌گرفت مقصر اصلی آن  کسی بود که به بخاری چسبیده بود نمی‌دانم آیا الان هم ما مقصر هستیم یا مسؤولانی که در جای نادرستی محکم به میز و صندلی‌شان چسبیدند؟

موسوی خاطرنشان می‌کند: با خودم گفتم ظاهراً مثل همان روزها خودمان باید به فکر درد خودمان باشیم الان که گروه‌های خیر به فکر تعمیر و تجهیز این مدرسه هستند ما هم اگر کمکی از دست‌مون بر می اید دریغ نکنیم.

برای اینکه ببینیم قرار است اداره کل نوسازی مدارس مازندران قراره چه کاری انجام دهد به سراغ قربانعلی شیرزاد مدیرکل توسعه، تجهیز و نوسازی مدارس مازندران رفتیم و وی در این زمینه گفت: با توجه شرایط مدرسه، قول می‌دهم برای شروع سال تحصیلی جدید بحث سیستم گرمایشی مدرسه را حل کنم.

 وی اضافه می‌کند: حتی اگر بحث گازرسانی انجام نشد برای حل مشکل مدرسه بحث استفاده از برق برای سیستم گرمایش این مدرسه در اولویت است.

مدیرکل توسعه، تجهیز و نوسازی مازندران بیان می‌کند: موضوع دیگر تاکید بر ساخت مدرسه یک کلاسه یا دوکلاسه است که براساس تعداد دانش‌آموزان بوده که با استفاده از ظرفیت خیران در دستور کار است.

طی بازدیدهای صورت گرفته از قبل از این مدرسه مقرر شد علی چاییچی خیر مازندرانی در این زمینه ورود پیدا کند که با توجه به اینکه مدیرکل آموزش و پرورش از ابلاغ اعتبار به مدرسه روستاهای چهاردانگه خبر داد این گروه هم منتظر هستند اگر تمهیداتی در این زمینه صورت گرفته دست به کار شوند و در این زمینه قرار بود با گروه جهادی و بسیج سازندگی اقدام به ساخت مدرسه کنند.

البته این خیر مازندرانی قبل از اینکه مدیرکل آموزش و پرورش مازندران از ابلاغ اعتبار برای نوسازی و بازسازی روستاهای چهاردانگه خبر دهد وقتی شرایط این مدرسه به گوشش خورد با وجود دغدغه سر از پا نشناخت و بازدیدی از این مدرسه داشته و قرار شد که گروه خود را در منطقه مستقر و نسبت به بازسازی این مدرسه اقدام کند و دستی روی سر این مدرسه بکشد.

همواره مهربانی هنر ایرانیان بوده که خیران آثار پرخیر و برکت کار خوب خود را در تمام جوانب زندگی خود دریافت کرده و می‌کنند.

در این کلیپ گروه‌ خیریه و معلمانی که برای کمک به تحصیل این دانش‌آموزان در روزهای کرونایی ورود کردند.

روایت داشته‌ها و نداشته‌ها در مدرسه پربرکت را در این کلیپ از زبان معلمانی که در روزهای کرونایی و تعطیلی مدارس در کنار بچه‌ها ماندن و خیرانی که همیشه جلوتر از مسؤولان مهربانانه گام برداشتند، می‌بینیم؛

 

خبرگزاری فارس

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.